آوای مهر به گوش دلمان رسید و سبب شد پس از خانه سالمندان نیکان خانه ای دیگر از جنس دوستی های عمیق پیدا کنیم و این بار نه به تنهایی بلکه همراهانی چون شخصیت طنز و محبوب این روزهای شبکه سبز گلستان، قارنلی و همچنین جوانان پاک سیرت مجمع شباب المومنین کردکوی را با خود همراه کنیم و راهی آنجا شویم.
به گزارش گلستان ما به نقل از رادکانا، آوای مهر به گوش دلمان رسید و سبب شد پس از خانه سالمندان نیکان خانه ای دیگر از جنس دوستی های عمیق پیدا کنیم و این بار نه به تنهایی بلکه همراهانی چون شخصیت طنز و محبوب این روزهای شبکه سبز گلستان، قارنلی و همچنین جوانان پاک سیرت مجمع شباب المومنین کردکوی را با خود همراه کنیم و راهی آنجا شویم.
قصه مهرورزی و نشاندن نهال های شادی در باغ دلهای دیگران که میان باشد دستان زیادی با تو همسو می شوند.
سه چهار نفر از بچه های شباب المومنین دو ساعت زودتر به خانه آوای مهر رفتند تا برای جشنی کوچک در میان بچه هایی که معصومیت چهره هایشان خبر از دلهای بی آلایش می داد، خانه را تزیین کنند.
حدود ساعت دو و نیم بعد ازظهر آنجا بودیم. قارنلی هم تازه رسیده بود و مشغول پوشیدن لباس معروف خود بود. پیرهنی با چهارخانه های بزرگ آبی و قرمز و آن شلوار کردی مشکی و گشادی که خودش می گوید: دوست دارم مرا با همین لباس دفن کنند چون با این لباس مردم را خندانده ام.
تا شباب المومنینی ها بیایند نیم ساعتی طول کشید. قارنلی که دوری از شوخی و لبخند برایش تقریبا غیر ممکن است در طی این مدت انتظار ما را از لبخند بی نصیب نگذاشت.
خانه آوای مهر ویلایی و بزرگ بود. اما نه برای آن همه فرزند… . همه نشستیم و منتظر بودیم آنهایی که قرار بود بیایند از راه برسند مثل آقای بیدرنامنی و ذکریایی نماینده از فرمانداری کردکوی…
نمیدانم چطور شد که سینی حاوی ظرف سالاد الویه و نان جلوی قارنلی آمد. از او بعید نبود که خودش تقاضا کرده باشد. ساده و بی غل و غش بین همه غذایش را خورد و حتی در آن میان هم خندیدن و خنداندن را فراموش نکرد.( در ویدئوهای این گزارش می توانید برخی از این حاشیه ها را ببینید)
دختر خانم های نوجوان و جوان آوای مهر هر کدام در اتاق هایشان آماده شده بودند و برای میزبانی و سلام و احوال پرسی سراغ مهمان ها آمدند.
شاید تا آن زمان ما در این فکر بودیم که با نوجوانان و جوانان بی سرپرست گوشه گیری مواجه خواهیم شد که با لبخند همراه خجالت سلام خواهند کرد.
ما با انسان های کاملا سالم روحی برخوردیم که حقیقت زندگی را بهتر از برخی چشم ها و ذهن های مغفول دریافته بودند.
روحی سرشار از طراوت را یافتیم که در بدن های متفاوت اهالی این خانه پراکنده شده بود.
شریفی مهربان و دیگر مادران این خانه سبز چگونه زیسته اند و چگونه زیستن را آموختند که همچون آرزوهایی در آن پیدا می شوند که طراوتشان موجب سوت دو انگشتی میان جمع می شود؟!
خردسالان آوای مهر که خانه ی آنها نزدیکی های امام زاده عبدالله گرگان است هم به جمع ما اضافه شدند و ناگهان شور و شوق و ولوله ای عجیب را با خود آوردند.
کودکان سرزنده ای که از روحیه ی اجتماعی بالایی برخوردار بودند.
حضور قارنلی ذوق زده شان کرده بود و همه یک صدا فریاد “قارنلی دوستت داریم“ را سر می دادند.
زانوهای قارنلی دیگر جایی برای نشستن آنها نداشت. آتنا و علی به تنهایی یک مراقب می خواستند.
آقا بهرام منوچهری سوره کوثر را تلاوت کرد و جشن کوچکمان آغاز شد.
صحبت های ابتدایی او و شعر آهنگینش و شوخی های بانمک قارنلی خنده های زیبایی را به کودکان هدیه می کرد.
آقا بهرام و قارنلی مسابقه های جالب و ابتکاریی ترتیب داده بودند که هرکدامشان دریایی از شادی بودند برای اهالی آوای مهر.
خانم شریفی از کم و کیف این موسسه گفت و از 15 نفر پرسنلی که خودشان را مادر و خواهر این بچه ها و جوان ها می دانند.
بیدر نامنی فرزند شهید که خودش نیز هیچ گاه پدرش را ندید می گفت: من در خیال خام خود متصور می شدم که قرار است بیایم تا شما را خوشحال کنم اما با آمدن به اینجا خودم بیشتر خوشحال شدم و از شما انرژی و نشاط گرفتم.
قارنلی قرار بود ساعت چهار برود تا به برنمه دیگرش برسد اما ساعت از چهار و نیم هم گذشته بود و او قصد رفتن نداشت. انگار خنداندن و خندین در این جمع برایش لذت بخش تر از همه اجراهایش بود.
هیچ یک از برنامه های این جشن کوچک از قبل برنامه ریزی نشده و هر چه اتفاق می افتاد در لحظه و رزق و روزی ما و آوای مهر بود که خدا از فضل بیکرانش به سبب نیت های بهاری این جمع عنایت کرده بود.
شباب المومنین هدایایی را هم برای بچه های آوای مهر آورده بود که با دستان پر محبت آنها و خانم شریفی تقدیم بچه ها شد و البته تحفه ای بس ارزشمند تر نبات و نمک های متبرک حرم رضوی بود که روزی شان شد.
به یکی از دختران آوای مهر گفتم این جا چیزی نیست که آزارتان دهد و یا احساس نارضایتی کنید؟
گفت: ” ما اینجا مثل یه خونواده هستیم وهمیشه کنار همیم. مشکلی هم بوجود بیاد و یا نیازی داشته باشیم.خانم شریفی رفع میکنن و نیازهامون رو تامین میکنند. تنها مشکل الان ما خونه است که خانم شریفی داره دنبال یه جای مناسب و بزرگتر می گرده”
مهمترین چیزی که در این خانه نظرمان را جلب کرد صمیمیت اهالی آن بود که هیچ قرابت خونی با هم نداشتند اما از هر خانواده ای خانواده تر بودند.
شریفی و عباسی همه را با لفظ دخترم و پسرم خطاب می کردند و در این خطاب ها صداقتی یافتیم که در آغوش های یک مادر می توان یافت.
ما رفتیم تا شاید گره ای از کار آنها بگشاییم اما شاید آنها سبب شدند که به خودمان و به مخاطبین رادکانا یادآور شویم که انسانها نفس واحدی هستند و خونها دلیل یکی شدن نیستند بلکه این روح انسانیست که آنها را با هم یکی خواهد کرد.
شاید زیبایی جملات پیر عرفان، حاج محمد اسماعیل دولابی را اینجا بشود بهتر درک کرد که می فرمودند:
دلهای مومنین که به هم وصل می شود، آب کُر می شوند. رسول اکرم (ص) نهر جاری بود.آب قلیل در تماس با نجاست نجس می شود، ولی چیزهای متنجس در تماس با آب کر پاک می شوند.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
لازم به ذکر است، به دلیل اینکه قوانین سازمان بهزیستی اجازه انتشار تصاویر بچه های بی سرپرست را نمی دهد مجبوریم فقط تصاویری که بچه ها در آن حضور ندارند را منتشر نماییم و از قرار دادن فیلم این برنامه هم در این پایگاه خبری معذوریم.
عکاس : علی دهقان
نویسنده رادکانا: آوینی جوان
” و أَنَّ الله اِلی رَبِّکَ المُنتَهی”
انتهای پیام/
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.
نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد